من از این خانه ی ابری به خدا سیر شدم
جای خالی تو را دیدم و دلگیر شدم
شبنم از خنده ی خورشید به تنگ آمد و سوخت
من ز هُرم غم سنگین تو تبخیر شدم
روزگاری دل من با تو جوان بود و جوان
تا تو رفتی به خدا پیر شدم پیر شدم
با تو دیروز سفر تا به افق داشت دلم
بی تو امروز ندانسته زمینگیر شدم
شوق آواز سفر بی تو دگر نیست مرا
پَر من ریخته و پای به زنجیر شدم
بی تماشای تو ای آبی دریای وجود
من ز دیدار همه آینه ها سیر شدم
نظرات شما عزیزان:
|